ذهن ونفس وجسم ووجدان همه
روح من راکه او دمیدست ازهمه
جمع گشتیم درحصاری عاشق کوی خدا
درتوقف نیستیم کی شویم ازاوجدا
جمع ماچون یکدل ویکتاشویم
آن کنیم آن راکه ایزدپروریم
ذهن ونفس وجسم به روحم بسته است
گرکه روحم پرکشد آن مابقی دلخسته اند
درتلاشیم وبدین سوخم شویم
نیست ماراجزنلاش وبهره ازآن می بریم
گربهم دمسازویک سازی زنیم
اوبرددل را به آنجاکان سریم
قدسیان سازی زدل کردی برون
سازتوگرددجداازاین واون